noorgram

نورگرام

نورگرام

بیوگرافی

پیوندهای روزانه

خانهٔ طاعات عمارت مکن
کعبهٔ آفاق زیارت مکن
امهٔ تلبیس نهفته مخوان
جامهٔ ناموس قضاوت مکن
قاعدهٔ کار زمانه بدان
هر چه کنی جز به بصارت مکن
سر به خرابات خرابی در آر
صومعه را هیچ عمارت مکن
چون همه سرمایهٔ تو مفلسی‌ست
در ره افلاس تجارت مکن
چون تو مخنث شدی اندر روش
قصهٔ معراج عبارت مکن
تا نشوی در دین قلاش‌وار
خرقهٔ قلاشان غارت مکن
عمر به شادی چو سنایی گذار
کار به سستی و حقارت مکن

قوله تعالی: «وَ أُدْخِلَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» هذه حکایة حال المؤمنین بعد قضاء الامر، آیت پیش وصف الحال کافران و بیگانگانست و مآل و مستقرّ ایشان و این آیت حکایت حال مؤمنانست و سرانجام کار ایشان می‌گوید پس از آنک کار شمار برگزاردند و مرگ را گشتند هر کس را سزای خویش دهند و بمستقرّ خود فرود آرند، دشمنان را بدوزخ و دوستان را ببهشت، آن گه بهشت را صفت کرد گفت: «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ».
روی ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): انهار الجنّة تخرج من تحت تلال او من تحت جبال المسک و لو قیل لاهل الجنّة انّکم ماکثون فی الجنّة عدد کلّ حصاة فی الدّنیا سنة لحزنوا و قالوا انّا لا بدّ خارجون و لکن جعلهم اللَّه للابد و لم یجعل‌ لهم امدا.
و عن ابی هریرة قال قال النبی (ص): یؤتی بالموت یوم القیامة فیوقف علی الصراط فیقال یا اهل الجنّة فیطلعون خائفین وجلین ان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه فیقال: یا اهل الجنّة هل تعرفون هذا؟ فیقولون: نعم ربّنا هذا الموت، ثمّ یقال یا اهل النّار فیطلعون فرحین مستبشرین بان یخرجوا من مکانهم الّذی هم فیه، فیقال لهم هل تعرفون هذا؟ فیقولون نعم ربّنا هذا الموت فیأمر به فیذبح علی الصّراط و یقال للفریقین جمیعا خلود فیما تجدون لا موت فیه ابدا، فذلک قوله عزّ و جل: «خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» ای بامر ربّهم و بفضل ربّهم. اذن اینجا امرست و اطلاق و این رده معتزلیان و قدریان است که ایشان معنی اذن علم می‌گویند از بیم آن که در آن آیت که: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» خلاف معتقد ایشان بر ایشان لازم آید اگر بر اطلاق حمل کنند، و اگر چنانست که ایشان می‌گویند که اذن بمعنی علم است درین آیت که: «خالِدِینَ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» پس کسی دیگر ایشان را در بهشت می‌آرد نه اللَّه و نه بفرمان اللَّه و این کفر صریحست «تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ» یسلّم بعضهم علی بعض و یسلّم علیهم الملائکة و یسلّم علیهم الجبّار جلّ جلاله، قال اللَّه تعالی: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ».
«أَ لَمْ تَرَ» ای الم تعلم و العلم معلّق بمکان الاستفهام یعنی تنبّه لهذا المثل و الکلمة الطیّبة هی لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه، و قیل هی القرآن و قیل جمیع افعال المؤمن و طاعاته، و المراد بالطیّب ان یکون من الاخلاص. قال ابن عباس: «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» هی شجرة فی الجنة و الجمهور علی انّها النخلة.
روی عن ابن عمر: انّ النّبی (ص) ذات یوم قال لاصحابه انبئونی بشجرة تشبه المسلم لا یتحات ورقها تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربّها، فوقع فی قلبی انّها النخلة، فقال النبی (ص) هی النّخلة، فقلت لابی لقد کان وقع فی قلبی انّها النخلة، قال فما منعک ان تکون قلته لان تکن قلته احبّ الیّ من کذا و کذا فقلت: کنت فی القوم و ابو بکر فلم تقولا شیئا فکرهت ان اقول.
و قال ابو العالیة: اتی انس بن مالک بطبق من رطب فقال لی کل فانّ هذه الشجرة الّتی قال اللَّه سبحانه فی کتابه: «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ»
ثمّ‌ قال انس اتی رسول اللَّه (ص) بقناع علیه بسر فقرأ هذه الآیة و قوله: «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» ای طیبة الثمرة فترک ذکر الثّمرة لدلالة الکلام علیها، «أَصْلُها» ای اصل هذه الشجرة، «ثابِتٌ» فی الارض «وَ فَرْعُها» اعلاها و افنانها، «فِی السَّماءِ» ای عال نحو السّماء، کذلک الایمان و القرآن ثابت راسخ فی قلب المؤمن بالمعرفة و التصدیق و الاخلاص و قراءته و تسبیحه و طاعته عالیة مرتفعة الی السّماء لیس لها حجاب حتّی تنتهی الی اللَّه عزّ و جلّ لقوله تعالی: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ» الآیة..
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): انّ مثل هذا الدّین کمثل شجرة نابتة الایمان اصلها و الزّکاة فرعها و الصّیام عروقها و التأخّی فی اللَّه نباتها و حسن الخلق ورقها و الکفّ عن محارم اللَّه ثمرتها فکما لا تکمل هذه الشجرة الّا بثمرة طیّبة لا یکمل الایمان الّا بالکفّ عن محارم اللَّه.
و عن مقاتل بن حیّان عن الضحاک عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): انّ للَّه عزّ و جلّ عمودا من نور اسفله تحت الارض السّابعة و رأسه تحت العرش فاذا قال العبد اشهد ان لا اله الا اللَّه و انّ محمّدا عبده و رسوله، اهتزّ ذلک العمود، فیقول اللَّه عزّ و جل اسکن فیقول کیف اسکن و لم تغفر لقائلها، فقال النّبی (ص) اکثروا من هزوز العمود.
ربّ العالمین در این آیت مثل زد کلمه شهادت را و ایمان و طاعات بنده را.
گفت مثل مؤمن در کلمه شهادت که بر زبان دارد و ایمان و تصدیق که در میان جان دارد و پذیرفتن احکام شریعت و اتّباع سنّت که بدست دارد، راست مثل درخت خرماست که بیخ بر جای دارد استوار و شاخ بر هوا دارد باز، همچنین بنده مؤمن ایمان و معرفت در دل وی ثابت گشته و راسخ شده بتصدیق و اخلاص و شهادت زبان و خواندن قرآن و اعمال ارکان از وی می‌شود بی حجاب بر آسمان.
آن گه گفت: «تُؤْتِی أُکُلَها» ای تخرج ثمرها، «کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» ای‌ کلّ سنة لانّ التمر یکون فی السنة مرّة. و قیل ستّة اشهر لانّ التّمر یبقی علیها ستّة اشهر. و قیل شهرین و هما مدة الصرام الی وقت ظهور الطّلع. و قیل کلّ ساعة لیلا و نهارا شتاء و صیفا تؤکل فی جمیع الاوقات کذلک المؤمن لا یخلو من الخیر فی الاوقات کلّها و یرتفع فی کلّ یوم و لیلة الی اللَّه عمل صالح. گفته‌اند که تشبیه مؤمن بدرخت خرما از آن کرد که هیچ درخت از روی معنی شبه آدمی ندارد مگر درخت خرما، نبینی هر درختی که سر آن بر گیرند دیگر بار از اصل خود شاخ زند مگر درخت خرما که چون وی برگیرند خشک شود، صفت آدمی همین است تا سر بر جاست همه تن برجاست چون سر نماند تن نیز نماند. دیگر وجه آنست که هر درختی بی لقاح بار دهد و درخت خرما بی لقاح بار ندهد.
مصطفی (ص) گفت: «خیر المال سکة مأبورة او مهرة مأمورة»، حال آدمی همینست. سدیگر وجه آنست که درخت خرما از فضله تربت آدم (ع) آفریده‌اند. مصطفی (ص) گفت: اکرموا عمّتکم، فقیل یا رسول اللَّه و من عمّتنا قال النّخلة و ذلک انّ اللَّه تعالی لمّا خلق آدم فضلت من طینه فضلة فخلق منها النخلة، «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» فانّها اتمّ للبیان و اوضح للبرهان.
«وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ» یعنی الکفر، و قیل کلمة الشرک لقوله: «کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ». و قیل کلّ کلمة نهی اللَّه عنها فهی خبیثة، «کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ».
روی عن النبی (ص) انّه قال انّها الحنظل.
قال ابن عباس هذه شجرة لم یخلقها اللَّه و هو مثل و معنی خبیثة کریهة المطعم مرّة المذاق ینفر عنها الطّباع، «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ» ای استوصلت جثّته و قلعت بتمامها لانّ عروقها قریبة من الظاهر لا تثبت زمانا بخلاف النخلة و کثیر من سایر الاشجار کذلک الکافر لیس لقوله و لا لعمله اصل یستقر علی الارض و لا فرع یصعد الی السّماء.
روی عن ابی هریرة انّه قال: ذکرت الکمأة عند رسول اللَّه (ص) فقال رجل انّی لا رآها الشجرة، «اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ» و اللَّه مالها من فرع و لا اصل، فقال (ص): لا تقل ذلک انّها من المنّ و ماءها شفاء العین و العجوة من الجنّة و هی شفاء من السم.
و روی ابو موسی الاشعری عن النبی (ص) انّه قال مثل المؤمن الّذی یقرأ القرآن مثل الا ترجّة ریحها طیّب و طعمها طیّب و مثل المؤمن الّذی لا یقرأ القرآن مثل التمرة طعمها طیّب و لا ریح لها، و مثل الفاجر الّذی یقرأ القرآن مثل الرّیحانة طعمها مرّ و ریحها طیّب و مثل الفاجر الّذی لا یقرأ القرآن مثل الحنظلة طعمها مرّ و لا ریح لها.
«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا» ثبّت اللَّه المؤمن بشهادة الحق علی الدین الحقّ فلم یبطل ایمانه ذنب ما لم یفسد ثباته علیه، جحد او شکّ تثبیت آنست که مؤمن را بر کلمه شهادت بر زبان و ایمان و تصدیق در دل می‌دارد تا اگر از وی گناهی رود آن گناه ایمان وی باطل نگرداند مگر که از وی جحود آید در توحید یا شک آرد در ایمان و تصدیق و نفع آن در دنیا و آخرت بوی می‌رسد، در دنیا خون و مال وی معصوم و در آخرت بهشت باقی و سعادت جاویدی، «بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ» این با بایمان متصلست، ای آمنوا بهذا القول الثّابت الدّائم النّفع فی الدّنیا و فی الآخرة و هو قول: لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه. جمهور مفسران بر آن‌اند که این آیت در سؤال قبر فرو آمد، آن ساعت که بنده را در خاک نهند و فریشتگان از وی سؤال کنند که: من ربّک و ما دینک و من نبیّک؟ فاذا قال العبد: اللَّه ربّی و محمد نبیّی و الاسلام دینی فقد ثبّته اللَّه عزّ و جلّ بالقول الثّابت فی الآخرة، لانّ هذا بعد وفاته و یثبت به فی الدّنیا لانّه لا یلقّنه فی الآخرة الّا ان یکون عقده فی الدنیا. و قال مقاتل انّ المؤمن اذا مات بعث اللَّه الیه ملکا یقال له دومان فیدخل قبره فیقول له: یأتیک الان ملکان اسودان فیسالانک من ربّک و من نبیّک و ما دینک فاجبهما بما کنت علیه فی حیاتک، ثمّ یخرج، فیدخل الملکان و هما منکر و نکیر اسودان ازرقان فظان غلیظان اعینهما کالبرق الخاطف و اصواتهما کالرّعد القاصف، معهما مرزبة فیقعدانه و یسألانه و لا یشعران بدخول دومان فیقول ربّی اللَّه و نبیّی محمد و دینی الاسلام، فیقولان له عشت سعیدا و متّ شهیدا، ثمّ یقولان: اللّهم ارضه کما ارضاک و یفتح له فی قبره باب من الجنّة یأتیه منها التّحف، فاذا انصرفا عنه قالا له: نم نومة العروس، فهذا هو التثبیت، «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ» یعنی لا یلقّنهم و ذلک انّ الکافر اذا دخل علیه الملکان، قالا له من ربّک و ما دینک و من نبیّک؟ قال لا ادری، قالا له لا دریت و لا کنت عشت عصیّا و مت شقیّا، ثمّ یقولان له نم نومة المنهوس و یفتح فی قبره باب من جهنّم و یضربانه ضربة بتلک المرزبة فیشهق شهقة یسمعها کلّ حیوان الا الثّقلین و یلعنه کلّ من یسمع صوته فذلک قوله: «وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ».
و عن البراء بن عازب انّ رسول اللَّه (ص) ذکر قصّة روح المؤمن قال: فیعاد روحه فی جسده و یأتیه ملکان فیجلسانه فی قبره فیقولان: من ربّک و ما دینک و من نبیّک و هی آخر فتنة تعرض علی المؤمن فیثبته اللَّه تعالی فیقول: ربّی اللَّه و دینی الاسلام و نبیّی محمد، فینادی مناد من السماء ان صدق عبدی.
فذلک قوله: «یُثَبِّتُ اللَّهُ... الآیة» و عن ابی سعید الخدری قال: کنّا مع رسول اللَّه (ص) فی جنازة فقال: یا ایّها النّاس انّ هذه الامّة تبتلی فی قبورها فاذا الانسان دفن و تفرّق عنه اصحابه جاءه ملک بیده مطراق فاقعده، فقال ما تقول فی هذا الرّجل فان کان مؤمنا، قال اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله، فیقول له صدقت فیفتح له باب الی النّار فیقال له هذا منزلک کان لو کفرت بربّک، فامّا اذ آمنت به فانّ اللَّه ابدلک به هذا: ثمّ یفتح له باب الی الجنّة، فیرید ان ینهض له، فیقال له اسکن، ثمّ یفسح له فی قبره. و امّا الکافر او المنافق فیقال له ما تقول فی هذا الرّجل فیقول لا ادری، فیقال له لا دریت و لا اهتدیت، ثمّ یفتح له باب الی الجنّة فیقال له هذا منزلک لو آمنت بربک، فامّا اذا کفرت فانّ اللَّه ابدلک به هذا: ثمّ یفتح له باب الی النّار، ثمّ یقمعه الملک بالمطراق قمعة یسمعه خلق اللَّه کلّهم الا الثّقلین.
قال بعض اصحابه یا رسول اللَّه ما من احد یقوم علی رأسه ملک بیده مطراق الّا هیل عند ذلک؟ فقال رسول اللَّه (ص): «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ».
و فی روایة اخری عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): اذا وضع المؤمن فی قبره اتاه ملکان فانتهزاه. فقال یهبّ کما یهبّ النّائم، قال فیقال له: من ربّک؟
فیقول: اللَّه ربّی و الاسلام دینی و محمّد نبیّی، قال فینادی مناد ان صدقت فافرشوه من الجنّة و البسوه من الجنّة فیقول: دعونی اخبر اهلی فیقال له اسکن.
و عن سعید بن المسیب عن عائشة امّ المؤمنین رضی اللَّه عنها انّها قالت یا رسول اللَّه انّی منذ حدّثتنی بصوت منکر و نکیر و ضغطة القبر لیس ینفعنی شی‌ء، قال یا عائشة انّ صوت منکر و نکیر فی سماع المؤمن کالاثمد فی العین و انّ ضغطة القبر علی المؤمن کالام الشّفیقة یشکو الیها ابنها الصّداع فیقوم الیه فتغمز رأسه غمزا رقیقا و لکن یا عائشة ویل للشّاکین فی اللَّه کیف یضغطون فی قبورهم کضغطة البیضة علی الصّخرة.
و عن البراء بن عازب قال: خرجنا مع رسول اللَّه (ص) فی جنازة رجل من الانصار فانتهینا الی القبر و لمّا یلحد. فجلس و جلسنا حوله کانّ علی اکتافنا فلق الصّخر و علی رؤسنا الطیر فارم قلیلا و الارمام السّکوت فلمّا رفع رأسه قال: انّ المؤمن اذا کان فی قبل من الآخرة و دبر من الدّنیا و حضره الموت نزلت علیه ملائکة من السّماء معهم کفن من الجنّة و حنوط من الجنّة فیجلسون منه مدّ بصره و جاء ملک الموت فجلس عند رأسه فقال: اخرجی ایّتها النّفس المطمئنة اخرجی الی رحمة اللَّه و رضوانه فیسلّ نفسه کما تنزل القطرة من السّماء فاذا خرجت نفسه صلّی علیه کلّ شی‌ء بین السماء و الارض الّا الثّقلین، ثمّ یصعد به الی السّماء فیفتح له السّماء الدنیا و یشیّعه مقرّبوها الی السّماء الثانیة و الثّالثة و الرّابعة و الخامسة و السّادسة و السابعة الی العرش مقرّبوا کل سماء فاذا انتهی الی العرش کتب کتابه فی علیین، فیقول اللَّه عزّ و جل ردّوا عبدی الی مضجعه فانّی وعدتهم انّی منها خلقتهم و فیها اعیدهم و منها اخرجهم تارة اخری، فیرد الی مضجعه فیأتیه منکر و نکیر یثیر ان الارض بانیابهما و یلحفان الارض باشفار هما فیجلسانه، ثمّ یقولان له: یا هذا من ربّک؟ فیقول: ربّی اللَّه، فیقولان: صدقت، ثمّ یقولان له: ما دینک؟ فیقول الاسلام، فیقولان: صدقت، ثمّ یقولان. من نبیّک؟
فیقول: محمّد قال یقولان: صدقت، ثمّ یفسح له فی قبره مدّ بصره و یأتیه حسن الوجه طیّب الرّیح حسن الثّیاب، فیقول جزاک اللَّه خیرا ان کنت سریعا فی طاعة اللَّه بطیئا عن معصیة اللَّه فیقول و انت فجزاک اللَّه خیرا، و من انت قال انا عملک الصّالح، ثمّ یفتح له باب الی الجنّة فینظر الی مقعده و منزلته فیها حتّی تقوم السّاعة. و انّ الکافر اذا کان فی قبل من الآخرة و دبر من الدّنیا و حضره الموت نزلت ملائکة من السّماء معهم کفن من نار و حنوط من نار فیجلسون منه مدّ بصره و جاء ملک الموت فجلس عند رأسه، ثمّ قال اخرجی ایّتها النّفس الخبیثة اخرجی الی غضب اللَّه و سخطه فیتفرّق روحه فی جسده کراهیة ان تخرج لما تری و تعاین فیستخرجها کما یستخرج السّفود من الصّوف المبلول فاذا خرجت نفسه لعنه کلّ شی‌ء بین السّماء و الارض الّا الثقلین، ثمّ یصعد به الی السّماء الدّنیا فتغلق دونه فیقول الرب عزّ و جلّ ردّوا عبدی الی مضجعه فانّی وعدتهم انّی منها خلفتهم و فیها اعیدهم و منها اخرجهم تارة اخری، فیردّ الی مضجعه فیأتیه منکر و نکیر یثیران الارض بانیابهما و یلحفان الارض باشفارهما اصواتهما کالرّعد القاصف و ابصارهما کالبرق الخاطف فیجلسانه، ثمّ یقولان یا هذا من ربّک؟ فیقول: لا ادری، فینادی من جانب القبران لا دریت فیضربانه بمرزبة من حدید لو اجتمع علیها ما بین الخافقین لم یقلّوها فیشعل فیه قبره نارا و یضیق علیه قبره حتّی تختلف اضلاعه و یأتیه قبیح الوجه قبیح الثّباب منتن الرّیح فیقول جزاک اللَّه شرّا فو اللَّه ان کنت لبطیئا عن طاعة اللَّه سریعا الی معصیة اللَّه، فیقول: و انت فجزاک اللَّه شرّا، من انت؟ فیقول: انا عملک الخبیث، ثمّ یفتح له باب الی النّار فینظر الی مقعده فیها حتّی تقوم السّاعة.
قال اللَّه تعالی: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» بلا اله الا اللَّه «وَ فِی الْآخِرَةِ» یعنی القبر بلا اله الا اللَّه اذا سئل عنها، «وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ» عنها فلا یقولونها اذا سئلوا عنها، «وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ» و قیل یفعل اللَّه ما یشاء لا اعتراض علیه فی تثبیت المؤمنین و اضلال الظالمین.
«أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً» هم صنادید قریش و ظلمتهم قطع اللَّه دابرهم یوم بدر. و قیل هو عام فی جمیع المشرکین و نعمة اللَّه محمّد (ص) بعثة اللَّه نعمة علیهم فکفروا و غیروا. قال الزّجاج هم اهل مکّة اسکنهم اللَّه حرمه و آتاهم نعمه و آمنهم من الخوف و جعلهم قوام بیته فبدّلوا ذلک کفرا، «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» ای بدّلوا شکر نعمة اللَّه کفرا کقوله: «وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ» یعنی شکر رزقکم. قال ابن عباس هم متنصّرة العرب جبلة بن ایهم و اصحابه، «وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ» الّذین اتّبعوهم، «دارَ الْبَوارِ» هی جهنم و البوار الهلاک و الاستیصال و البور الهلکی: رجل بور و رجال بور و امرأة بور و نساء بور. و عن علی (ع) دار البوار بدر.
«جَهَنَّمَ» بدل من دار البوار و جهنم لا یتصرّف لانّها مؤنثة و هی معرفة، «یَصْلَوْنَها» ای یدخلونها و یقاسون حرّها، «وَ بِئْسَ الْقَرارُ» ای و بئس المستقرّ جهنم.
«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً» ای سمّوا اصنامهم امثالا و نظراء للَّه، «لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ» بضم یا، قراءت کوفیانست و باین قراءت لام لام کی است یعنی کی یضلّوا النّاس عن سبیل اللَّه، و بفتح یا، قراءت باقی است و باین قراءت لام لام عاقبتست ای کانت عاقبة اتّخاذهم، الانداد: الضلال عن الصّواب، «قُلْ تَمَتَّعُوا» این امر تهدید و وعید است ای استمتعوا من الحیاة الدّنیا بشهواتکم و بعبادة الاوثان فانّها سریعة الزّوال عنکم و «مَصِیرَکُمْ إِلَی النَّارِ».
«قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا» خصهم اللَّه بالاضافة الیه تشریفا لهم، «یُقِیمُوا الصَّلاةَ» المفروضة و اقامتها ادامتها بشروطها، «وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ» الزّکاة الواجبة و سائر ابواب البرّ و جزم یقیموا و ینفقوا علی جواب الامر و المعنی مرهم بالصّلاة یقیموها و بالزّکاة ینفقوها، «سِرًّا وَ عَلانِیَةً» مصدران وقعا موقع الحال ای مسرّین و معلنین. و قیل سرّا ما یتطوّع به مخافة الرّیاء و علانیة ای ما یجب علیه لئلّا یتّهم و لیقتدی به غیره. و قیل السر، الصدقات و العلانیة النفقات، «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ» ای لا فدیة للکفّار، «وَ لا خِلالٌ» ای لا مخالة، یقال خاللت فلانا خلالا و مخالّة، و الاسم الخلّة و هی الصّداقة. و قیل الخلال جمع خلّة کقلة و قلال ای لا شفاعة للکفار لانّ الخلیل یشفع للخلیل. قراءة مکی و بصری لابیع فیه و لا خلال بالنّصب علی النّفی بلا، ثمّ وحد نفسه و عدّ نعمه علی خلقه.
فقال عزّ من قائل: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» ای من السّحاب، و قیل من جانب السّماء، و قیل من السّماء التی فیها الملائکة ینزل الی السّحاب، ثمّ ینزل من السّحاب الی الارض، «السَّماءِ» ای مطرا، «فَأَخْرَجَ بِهِ» ای بالمطر، «مِنَ الثَّمَراتِ» حمل الاشجار و غیره، «رِزْقاً لَکُمْ» معاشا و غذاء،و انتصاب رزقا علی المصدر الّذی هو فی المعنی مفعول له، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ» ای ذلّل لکم رکوب السّفن، «لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» تجری فیها المیاه. و قیل تسخیر هذه الاشیاء تعلیمه کیفیّة اتّخاذها.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ» قال ابن عباس دؤبهما فی طاعة اللَّه ای مقیمین علی طاعة اللَّه سبحانه فی الجری لا یفتران: سئل عبد اللَّه بن انس بن مالک عن الشّمس و القمر و النجوم من ایّ شی‌ء خلقوا، قال حدّثنی ابی عن رسول اللَّه (ص): انّهم خلقوا من نور العرش.
و عن ابی امامة قال قال رسول اللَّه (ص): و کلّ بالشّمس سبعة املاک یرمونها بالثلج و لو لا ذلک ما اصابت شیئا الّا احرقته.
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): لا تسبّوا اللیل و النّهار و لا الشمس و القمر و لا الرّیاح فانّها رحمة لقوم و عذاب الآخرین، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ» لتسکنوا فیه، «وَ النَّهارَ» یعنی لتبتغوا من فضله. و قیل هیّاهما لمعاشکم و یختلفان علیکم لمنافعکم فلو کان الوقت کلّه لیلا او کلّه نهارا ما کان علی الارض نبات و لا حیوان کما هو کذلک حیث لا تفارقه الشّمس و حیث لا تطلع علیه الشّمس و معنی لکم فی هذه الآیة لاجلکم لیس انّها مسخرة لنا هی مسخرة للَّه سبحانه لاجلنا.
«وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ» قراءت عامّه کل ما سألتموه باضافتست مگر یعقوب که وی کل بتنوین خواند و باین قراءت ما نفی است و معنی آنست که داد شما را همه چیز که آفرید، آن گه گفت: «ما سَأَلْتُمُوهُ» آن داد شما را که هرگز نخواستید ازو که آن آفرین ما را، و بر قراءت عامّه معنی آنست که و آتاکم من کلّ الّذی سألتموه شیئا فحذف المفعول الثانی اکتفاء بدلالت الکلام علی التّبعیض کقوله: «وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ» یعنی اوتیت من کلّ شی‌ء فی زمانها شیئا و قیل هو علی التّکثیر نحو قولک فلان یعلم کلّ شی‌ء و انت تعنی بعضه و نظیره فتحنا علیهم ابواب کلّ شی‌ء، «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» ای ان تریدوا عدّها لا تطیقوا عدّها لکثرتها، و قیل لا تحصوها ای لا تطیقوا ذکرها و القیام بشکرها لا بالجنان و لا بالبنان و لا باللّسان، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» ای کثیر الظلم و الکفر، و لفظ الانسان جنس قصد به الکافر ها هنا خاصة کما قال عزّ و جلّ: «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
فالانسان غیر المؤمن ظلوم کفّار.

قوله تعالی: إِنَّ قارُونَ کان من قوم موسی خلاف است میان علما که قارون از موسی چه بود بنسب، قومی گفتند عمّ موسی بود، قومی گفتند ابن اخت موسی بود، و قول درست آنست که ابن عمّ موسی بود، و بیشترین مفسّران برین قول‌اند: قارون بن یصهر بن قاهث بن لاوی بن یعقوب، و موسی بن عمران بن قاهث.
و گفته‌اند داماد موسی بود بخواهر، و از مسلمانان بنی اسرائیل بود و او را منور میخواندند از آن که خوش آواز بود بخواندن تورات، لکن منافق گشت چنان که سامری منافق گشت، و در همه بنی اسرائیل هیچ کس چنو نبود در دانش تورات و خواندن تورات. و گفته‌اند از جمله هفتاد مرد بود که ربّ العزّة میگوید: وَ اخْتارَ مُوسی‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا و از ایشان بود که دریا باز برید بوقت غرق فرعون فَبَغی‌ عَلَیْهِمْ البغی طلب العلوّ بغیر الحق، بر موسی و بنی اسرائیل افزونی و برتری جست و کبر آورد بر ایشان، بسبب خواسته فراوان که او را جمع شده بود. و گفته‌اند بغی وی آن بود که روزگاری عامل فرعون بود بر بنی اسرائیل در مصر، و بر ایشان در آن عمل ظلم میکرد و از دادنی افزونی میخواست. شهر بن حوشب گفت: بغی وی آن بود که از کبر و خیلا جامه تن دراز داشت چنان که یک شبر بپای میکشید، و فی ذلک ما روی عن رسول اللَّه (ص) قال لا ینظر اللَّه یوم القیامة الی من جرّ ثوبه خیلاء.
و قیل بغیه استخفافه بالفقراء و ازدراؤه بسائرهم و منع حقوق فی ماله. و قیل بغیه حسده علی موسی بالنّبوّة و علی هارون بالحبورة. و قال ل: موسی لک النّبوة و ل: هارون الحبورة و لست فی شی‌ء من ذلک، و قیل: بغیه انّ ما آتاه اللَّه من المال اضافه الی نفسه و علمه و حیلته لا الی فضل ربّه قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی.
محتمل است که این خصلتهای بد همه در وی جمع بود که میان این قولها هیچ منافات نیست. وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ الکنز جمع المال بعضه فوق بعض، ای اعطیناه من کنوز الاموال یعنی خبایا الاموال و دفائنها. ما إِنَّ مَفاتِحَهُ، در مفاتح دو قول گفته‌اند: یک قول آنست که جمع مفتح است بکسر میم، و هو الّذی یفتح به الباب، قول دیگر آنست که مفاتح جمع مفتح است بفتح میم و هو الخزانة. یعنی خزانته، لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ کقوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ، ای خزائنه. و یروی خزائن السّماء المطر، و خزائن الارض النّبات، و این قول ظاهرتر است. لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ ای تثقلهم و تمیل بهم اذا حملوها لثقلها، و الباء للتّعدی، یقال نآ بحمله ینوء نوء اذا نهض به مع ثقله علیه حتّی مال لاجله. و منه اخذت الانواء لانها تنهض من المشرق علی ثقل نهوضها، و العصبة جماعة امرهم واحد یتعصّب بعضهم لبعض، و اختلفوا فی عدد العصبة: قال مجاهد ما بین العشرة الی خمسة عشر. و قال ابن عباس ما بین الثلاثة الی العشرة، و قال قتادة ما بین العشرة الی الاربعین. و روی عن ابن عباس ایضا قال کان یحمل مفاتیحه اربعون رجلا اقوی ما یکون من الرّجال. و قال جریر عن منصور عن خیثمة قال: وجدت فی الانجیل انّ مفاتح خزائن قارون وقر ستّین بغلا ما یزید منها، مفتاح علی اصبع، لکل مفتاح کنز. و یقال کان قارون اینما ذهب یحمل معه مفاتیح کنوزه. و کانت من حدید فلمّا ثقلت علیه جعلها من خشب فثقلت فجعلها من جلود البقر علی طول الاصابع. إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ یعنی مؤمنی بنی اسرائیل، و قیل قال له موسی وحده: لا تَفْرَحْ ای لا تأشر و لا تمرح و لا تبطر، و قیل معناه لا تبخل و لا تبغ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ الاشرین البطرین الّذین لا یشکرون اللَّه علی ما اعطاهم و کلّ ما جاء فی القرآن من لفظ الفرح مطلقا من غیر تقیید فهو ذمّ کقوله: إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ فاذا قید فانّه یجری علی المؤمنین و هو محمود کقوله: فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ لم یقل بما آتاک لانّه لم یرد بما لک و انّما اراد و ابتغ فی کمال تمکنک و فی حال قدرتک بالمال و البدن، الدّار الآخرة یعنی الجنّة و نعیمها بان تواسی بها الفقراء و تصل بها الرّحم و تصرفها الی ابواب الخیر، وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا ای اطلب بدنیاک آخرتک بالصّدقة و صلة الرّحم، فان ذلک حظّ المؤمن منها و ینجو بها من عذاب الآخرة، و قال علی (ع): معناه لا تنس صحتک و قوتک و شبابک و غناک ان تطلب بها الآخرة.
و فی ذلک ما روی عن رسول اللَّه (ص) قال لرجل و هو یعظه : اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک، و صحتک قبل سقمک، و غناک قبل فقرک، و فراغک قبل شغلک، و حیاتک قبل موتک.
و قیل لا تترک حظّک من لذات الدّنیا المحلّلة فانّ ذلک لیس بمحظور علیک. و قیل لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا یرید به الکفن و احسن بطاعة اللَّه کما احسن اللَّه الیک بنعمته، و قیل احسن الی النّاس کما احسن اللَّه الیک، وَ لا تَبْغِ ای لا تطلب الفساد فی الارض، کلّ من عصی اللَّه فقد طلب الفساد فی الارض. إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ ای اعمال المفسدین فلا یثیبهم علیها.
قارون چون این نصیحت از مؤمنان بنی اسرائیل شنید بجواب ایشان گفت إِنَّما أُوتِیتُهُ، ای انّما اوتیت هذا المال علی علم عندی، ای علی فضل و خیر علمه اللَّه عندی: فرآنی اهلا لذلک فضّلنی بهذا المال علیکم کما فضّلنی بغیره، گفت این مال که بمن داد اللَّه از ان داد که دانست که من اهل آنم و سزای آنم و بفضل و علم و خیر بیشی دارم بن شما. و افزونی چنان فرانمود قارون که آن نه از فضل خدا است که آن از فضل و سزای من است. و گفته‌اند عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی یعنی عندی علم الکیمیاء. سعید مسیب گفت: موسی (ع) علم کیمیاء دانست ثلثی از آن علم به یوشع بن نون آموخت، و ثلثی بکالب بن یوفنا و ثلثی بقارون و قارون بر مخادعت، آن دو بهره از ایشان بدزدی بیاموخت تا همه حاصل کرد، و گفته‌اند موسی علم کیمیاء بخواهر خود آموخت و آن خواهر زن قارون بود و بقارون آموخت، سبب فراوانی مال وی آن بود. و گفته‌اند عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی علم متصرفان است در تجارات و زراعات و انواع مکاسب. ربّ العالمین بجواب وی گفت: أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ قارون أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ الکافرة مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً للمال ای کثرة ماله و عبیده لا یدفع عنه عذاب اللَّه و اهلاکه کما لم یدفع عمّن تقدمه. مال و نعمت فراوان و رهیگان و چاکران که بدان می‌نازد او را بکار نیاید وقت عذاب و هنگام هلاک، هم چنان که پیشینیان را بکار نیامد که ازو بقوّت و بطش عظیم‌تر بودند و بمال و نعمت بیشتر. وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ هذا اشارة الی صحة العدل یقول لا یسئل غدا مجرم، عن جرم مجرم فانّ العاقل یعلم بهذا انّه لا یسئل تقی عن ذنب مجرم. و قیل معناه یدخلون النّار بغیر حساب فیعذبون و لا یسئل عن ذنوبهم، و قیل الملائکة لا تسئل عنهم لانّهم یعرفون کلّا بسیماهم. قال الحسن: لا یَسْئَلُونَ سؤال استعلام و انما یسئلون سؤال تقریع و توبیخ.
فَخَرَجَ عَلی‌ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ یقال خرج آخر یوم من عمره هو و قومه متزیّنین فی ثیاب حمر و صفر. قیل فی سبعین الفا علیهم المعصفرات علی خیل حمر، علیها سروج من ذهب و قیل ثلاثمائة غلام عن یمینه و ثلاثمائة جاریة عن یساره علی بغال بیض بسروج من ذهب علی قطف ارجوان. قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا ای الّذین همتهم الدّنیا من بنی اسرائیل و قیل من قوم قارون لما نظروا الیه و الی مراکبه: یا لیت لنا مثل ما اوتی قارون تمنّوا انّ اللَّه قد اعطاهم مثل ما اعطاه من نعیم الدّنیا. و قیل معنی یا لیت یا متحنای تعال فهذا اوانک إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ای ذو جد من الدّنیا عظیم.
فائده این آیت آنست که ربّ العالمین خبر میدهد ما را که مؤمن نباید که تمنّی کند آنچه طغیان در ان است از کثرت مال، و ذلک فی قوله: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌ بل که از خدای عزّ و جلّ کفاف خواهد در دنیا و بلغة عیش چنان که در خبر است: اللّهم اجعل رزق آل محمّد کفافا.
و قال (ص) اللّهم من احبّنی فارزقه العفاف و الکفاف و من ابغضنی فارزقه مالا و ولدا.
و قال (ص): طوبی لمن هدی الی الاسلام و کان عیشه کفافا و قنع به.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ یعنی: الاحبار من بنی اسرائیل، اوتوا العلم بحقارة الدنیا و سرعة فنائها و بما وعد اللَّه فی الآخرة، قال الذین تمنّوا مثل ما اوتی قارون وَیْلَکُمْ ای هلکتم ان آثر تم الدّنیا علی الآخرة. ف ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ ای ما عند اللَّه من الثّواب و الجزاء خیر للمومنین. وَ لا یُلَقَّاها إِلَّا الصَّابِرُونَ فیه قولان: احدهما لا تلقی هذه الکلمة و هی قوله: وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ ای لا یوفق لها إِلَّا الصَّابِرُونَ عن نعیم الدّنیا، و القول الثّانی لا تلقی المثوبة الّا الصّابرون، علی اداء الفرائض و اجتناب المحارم.
فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ امّا قصّه قارون و بغی و تمرّد وی و بعاقبت خسف وی چنان که اصحاب سیر و ارباب قصص گفته‌اند: قارون مردی بود از علماء بنی اسرائیل، و بعد از موسی و هارون از وی فاضل‌تر و عالم‌تر هیچ کس نبود. بطلعت زیبا بود و بصوت خوش آواز بود. پیوسته تورات خواندی و خدای را جلّ جلاله بخلوت و عزلت عبادت کردی. گفته‌اند که چهل سال بر کوه متعبّد و متورّع بسان و صفت زاهدان و در عبادت و زهد بر همه بنی اسرائیل غلبه کرد، و ابلیس شیاطین را می‌فرستاد تا او را وسوسه کنند و بدنیا در کشند و شیاطین بر او دست نمی‌یافتند. ابلیس خود برخاست و بصورت پیری زاهد متعبّد برابر وی بنشست و خدای را عبادت همی‌کرد تا عبادت ابلیس بر عبادت وی بیفزود، و قارون بتواضع و خدمت وی درآمد و با وی بستاخ گشت و هر چه میگفت باشارت وی میرفت و رضاء وی میجست. ابلیس روزی گفت ما از جمع و جماعت و عیادت بیماران و زیارت نیک مردان و تشییع جنازه‌های مؤمنان بازمانده‌ایم اگر در میان مردم باشیم و این خصلتهای نیکو بر دست گیریم مگر صواب‌تر باشد.
قارون را بدین سخن از کوه بزیر آورد و در بیعه شدند تعبّدگاه ایشان مردم چون از حال ایشان خبر بداشتند رفقه‌ها از هر جانب روی بایشان نهاد و با ایشان نیکویی میکردند و طعامها می‌بردند تا روزی ابلیس گفت اگر ما به هفته‌ای یک روز بکسب مشغول باشیم و این بار و ثقل خود از مردم فرو نهیم مگر بهتر باشد. قارون همان صواب دید و روز آدینه بکسب، شدند و باقی هفته عبادت همی‌کردند. روزی چند برآمد، ابلیس گفت یک روز کسب کنیم و یک روز عبادت تا از معاش و بلغت خود چیزی بسر آید و بصدقه دهیم و مردم را از ما منفعت بود. همان کردند و بکسب مشغول شدند تا دوستی کسب و دوستی مال در سر قارون شد. ابلیس آن گه از وی جدایی گرفت، گفت: من کار خود کردم و او را در دام دنیا آوردم. و حبّ الدّنیا راس کلّ خطیئة پس دنیا روی بوی نهاد و طغیان بالا گرفت چنان که ربّ العزّة گفت: إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی‌ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌. و اوّل طغیان و عصیان وی آن بود که ربّ العزّة وحی فرستاد بموسی که بنی اسرائیل را گوی تا بهر گوشه‌ای از چهار گوشه رداء خود رشته‌ای سبز درآویزند هام رنگ آسمان. موسی گفت: بار خدایا در این چه حکمتست؟ گفت: یا موسی بنی اسرائیل از ما و ذکر ما غافل‌اند و در آن غفلت از ما بی‌خبر شده‌اند، میخواهم که این رشته‌ها ایشان را نشانی باشد که چون در ان نگرند ما را یاد کنند و بر آسمان نگرند و دانند که کلام ما از سوی آسمان بایشان می‌فرو آید. موسی گفت: بار خدایا و اگر بفرمایی تا خود رداها یکسر همه سبز کنند، که بنی اسرائیل این رشته‌ها محقّر میدارند. ربّ العزّة گفت: یا موسی، فرمان، محقّر و مصغّر نبود و مؤمنان و دوستان فرمان ما حقیر و صغیر ندارند. هر که در فرمان صغیر مطیع نباشد در فرمان کبیر هم مطیع نباشد. پس موسی بنی اسرائیل را فرمود که انّ اللَّه عزّ و جلّ امرکم ان تعلّقوا فی اردیتکم خیوطا خضرا کلون السّماء لکی تذکروا ربّکم اذا رایتموها. ففعلت بنو اسرائیل ما امرهم به موسی و استکبر قارون فلم یطعه. بنی اسرائیل همان کردند که موسی به فرمان اللَّه ایشان را فرمود و قارون سر وازد و فرمان نبرد و گفت انّما یفعل هذا الارباب بعبیدهم لکی یتمیّزوا من غیرهم. این بود بدایت عصیان و بغی وی. پس چون موسی دریا باز برید و فرعون و قبطیان غرق گشتند و بنی اسرائیل ایمن نشستند و با خواندن تورات و حکم تورات پرداختند موسی (ع) ریاست مذبح به هارون داد و ریاست مذبح آن بود که بنی اسرائیل قربان که میکردند بر طریق تعبد پیش هارون می‌بردند و هارون بر مذبح می‌نهاد تا آتش از آسمان فرو آمدی و برگرفتی. قارون حسد برد گفت یا موسی لک الرّسالة و لهارون الحبورة و لست فی شی‌ء. ترا رسالت است و هارون را ریاست و مرا خود هیچ چیز نبود. موسی گفت حبورة که هارون را مسلّم است اللَّه وی را داد فضل خدا است. آن را دهد که خود خواهد. قارون گفت: و اللَّه لا اصدقک فی ذلک حتّی ترینی بیانه. من ترا تصدیق نکنم تا نشانی و بیانی بمن ننمایی. موسی بنی اسرائیل را جمع کرد و عصاهای ایشان همه بخواست و همه در یک حزمه بست و آنجا که عبادت میکرد بنهاد بامداد عصای هارون را دیدند در میان عصاها سبز گشته، و چنان که درخت برگ آرد برگ آورده. و کانت من شجر اللوزة موسی گفت مر قارون را که اکنون می‌بینی که از تشریف و تخصیص اللَّه است مر هارون را.
قارون گفت و اللَّه ما هذا با عجب مما تصنع من السّحر. از آن سحرها که تو کنی این عجب نیست. قارون آن روز از موسی برگشت و یکبارگی اعراض کرد روز بروز در عصیان و تجبّر و تمرّد می‌افزود بزینت دنیا مشغول و مغرور گشته و از بهر خویش قصری عالی ساخته و درهای آن از زر کرد و دیوارهای آن از صفایح زروران بسته و جمعی از بنی اسرائیل با خود آموخته بامداد و شبانگاه بر او می‌رفتند و او را بهر چه میگفت صدق می‌زدند و یاری میدادند و او طعام بایشان میداد و بهر وقت ایشان را می نواخت. پس فرمان آمد از اللَّه بموسی که از بنی اسرائیل زکاة مال طلب کن و زکاة بر ایشان چنان که درین امّت است فرض گردانید قارون بیامد و گفت هر نوعی از انواع مال و هر جنسی از اجناس مال که مرا است از هزار یکی میدهم، از هزار دینار یک دینار، از هزار درم یک درم، از هزار گوسفند یک گوسفند، و علی هذا هر چه زکاة بر آن واجب است. موسی با وی در آن مصالحت کرد و تقریر داد. قارون چون وا خانه آمد و حساب برگرفت بسیار برمی‌آمد. دلش نداد که بدهد در تدبیر آن شد که بنی اسرائیل را بر موسی بیرون آرد و موسی را بچشم ایشان زشت کند تا ایشان نیز زکاة ندهند. با آن قوم خویش گفت، که با وی دست یکی داشتند، این موسی هر چه توانست از قهر و غلبه بر بنی اسرائیل همه کرد و اکنون میخواهد که مال از شما بستاند، و شما را درویش کند. ایشان گفتند: انت سیّدنا و کبیرنا فمر بما شئت. مهتر ما و سرور ما تویی هر چه ترا رأی بود ما ترا بدان مطیع باشیم. گفت: فلان زن فاجره بیارید تا او را هدیه‌ای و جعلی پذیرم تا موسی را قذف کند و فجور با نام وی کند تا بنی اسرائیل از وی رمیده گردند و او را تنها بگذارند و بوی هیچیز ندهند. آن زن را بیاوردند و قارون هزار دینار بوی داد و زیادت ازین پذیرفتاری کرد و او را گفت فردا که موسی و بنی اسرائیل جمع شوند تو دست در موسی زن و در ان جمع بگوی که با من فجور کرد پس دیگر روز قارون بنی اسرائیل را جمع کرد و موسی را گفت قوم منتظر تواند تا تو ایشان را امر و نهی گویی، و شرایع دین را بیان کنی. موسی بیامد و گفت: من سرق قطعنا یده و من افتری جلدناه ثمانین و من زنی و لیست له امرأة جلدناه مائة و من زنی و له امرأة رجمناه، هر که دزدی کند دستش ببریم و هر که فریت بر وی درست شود او را هشتاد تازیانه زنیم و هر که زنا کند و نکاح حلال ندیده او را صد تازیانه زنیم، و هر که زنا کند و زن حلال دیده او را سنگسار کنیم. قارون گفت: یا موسی و اگر این زانی تو باشی حکم همین رجم است؟ موسی گفت: و اگر من باشم حکم همین است. قارون گفت بنی اسرائیل چنین میگویند که تو با فلانه زن فجور کرده‌ای گفت: بخوانید آن زن را تا خود چه میگوید. آن زن بیامد موسی گفت: ای زن آنچه ایشان میگویند من با تو کردم؟ زن را این سخن صعب آمد در خود بشورید هیچ سخن نگفت. موسی گفت: بالّذی فلق البحر لبنی اسرائیل و انزل التوریة علی موسی الّا صدقت. بآن خدای که بنی اسرائیل را دریا شکافت و تورات بموسی فرو فرستاد که راست گویی. توفیق اللَّه در آن زن رسید با خود گفت جز صدق و راستی اینجا چه روی است اگر هرگز نیکبخت خواهم گشت این ساعت خواهم گشت که پیغامبر خدای را نرنجانم و دروغ بر وی نبندم. گفت یا موسی قارون مرا هدیه‌ای و جعلی داد تا این دروغ بر تو بندم و صدق و راستی به از دروغ و ناراستی. موسی بسجود در افتاد بگریست و در اللَّه زارید گفت: اللّهم ان کنت رسولک فاغضب لی. بار خدایا اگر من رسول توام آخر از بهر من خشمی بگیر جوابی باز ده حکمی برگزار. از اللَّه جلّ جلاله وحی آمد که یا موسی مر الارض بما شئت، فانّها مطیعه، زمین در فرمان تو کردم، آنچه خواهی مرو را فرمای. موسی روی با بنی اسرائیل کرد گفت بدانید که اللَّه تعالی مرا بقارون فرستاد چنان که بفرعون فرستاد هر که با ما است و بر دین ما است تا از وی جدایی گیرد آن جمع که با وی بودند همه ازو برگشتند، مگر دو مرد که با وی بماندند. موسی گفت: یا ارض خذیهم، ای زمین ایشان را بگیر تا بزانو در زمین فرو شدند. دیگر بار گفت: یا ارض خذیهم، تا بکمرگاه بزمین فرو شدند. سوّم بار گفت: یا ارض خذیهم تا بگردن فرو شدند قارون چون قهر حق بدید بفریاد آمد و در موسی می‌زارید و بحق قرابت و رحم سوگند بر وی می‌نهاد تا هفتاد بار فریاد بخواند و زاری کرد و موسی با وی التفات نکرد. و بعاقبت گفت یا ارض خذیهم، بزمین فرو شدند و ناپدید گشتند. اینست که ربّ العالمین گفت: فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ.
در آثار آورده‌اند که ربّ العزّة گفت: یا موسی ما افظک و اغلظ قلبک استغاث بک سبعین مرة فلم تغثه، امّا و عزّتی و جلالی لو استغاث بی مرّة لاغثته.
یا موسی درشت طبعی و سخت دلی که تو داری. هفتاد بار از تو فریاد خواست و فریادش نرسیدی، بعزت و جلال من که اگر یک بار از من فریاد خواستی من او را فریاد رسیدمی.
و فی بعض الآثار لا اجعل الارض بعدک طوعا لاحد. قال قتاده خسف به فهو یتخلخل فی الارض کل یوم قامة رجل لا یبلغ قعرها الی یوم القیمة. و قال بعضهم لما خسف به قال بنو اسرائیل اراد موسی ان یستخلص ما له لنفسه. فخسف اللَّه بداره و امواله و کنوزه بعد ما خسف به بثلاثة ایّام. اگر کسی گوید چون است که ربّ العزة خواسته فرعون شایسته آن کرد که بمیراث به بنی اسرائیل داد تا از آن منفعت گرفتند و خواسته قارون شایسته آن نکرد که کسی از آن منفعت گرفت و آن را بزمین فرو برد، جواب آنست که قارون دعوی کرده بود که آن مال که جمع کرد از علم خویش و فضل خویش جمع کرد نه از فضل اللَّه بدو رسید.
کما قال: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی‌ عِلْمٍ عِنْدِی ازین جهت آن را بزمین فرو برد و شایسته منافع ایشان نکرد.
فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ ای جماعة یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ یمنعونه من اللَّه و یدفعون عنه عذابه. وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ الممتنعین ممّا نزّل به من الخسف.
وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ العرب تعبر عن الصیرورة باضحی و امسی و اصبح، تقول اصبح فلان عالما ای صار عالما، و لیس هناک من الصبح شی‌ء، و امسی فلان حزینا ای صار حزینا. و معنی الایة صار الذین تمنّوا منزلة قارون من المال و الزینة یتندّمون علی ذلک التمنی و لم یرد بالامس یوما بعینه انّما یراد به منذ زمان قریب، یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ در این کلمت خلاف بسیار است میان علما: قومی گفتند وی جدا است و وَیْکَأَنَّ جدا، وی کلمه ترحم است و وَیْکَأَنَّ کلمه تعجب. چنان است که کسی از روی ترحم و تعجب با دیگری گوید: وی لم فعلت ذلک وی این چیست که تو کردی. هم چنین ایشان که آن آرزوی کردند پشیمان شدند، با خود افتادند هم از روی ترحم هم از روی تعجب گفتند: وی آن چه آرزوی بود که ما کردیم قومی گفتند ویک جدا است و ان اللَّه جدا ویک بمعنی ویلک است و ان اللَّه منصوب است باضمار: اعلم، ای اعلم وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ، قومی گفتند: وَیْکَأَنَّ جمله یک کلمه است بمعنی الم تر، الم تعلم چنان که گویی: اما تری الی صنع اللَّه و احسانه. همانست که پارسیان در اثناء سخن گویند، چون از اللَّه بر خود نعمتی شناسند: نمی‌بینی که خدای با من چه کرد؟
و روی انّ اعرابیة قالت لزوجها. این ابنک؟ فقال: ویکانّه وراء البیت، یعنی اما ترینه وراء البیت قومی گفتند کلمه تنبیه است بمنزله الا چنانک بعضی شعرا گفته‌اند:
ویکأن من یکن له نشب یحبب
و من یفتقر یعیش ضرّ
و المعنی الا من یکن له نشب.
«ثم قال: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ علی ما یوجبه الحکمة.
و قیل کانّ اللَّه یبسط الرزق لمن یشاء من عباده وَ یَقْدِرُ تعجّب. ای کأنّه یبسط الرزق لکرامته علیه، او یضیق لهوانه علیه. از روی تعجّب میگوید: پنداری آن را که روزی میگستراند فراخ بروی از آنست که بنزدیک اللَّه گرامی‌ترست از دیگران یا برو که می‌فرو گیرد خوارتر است از دیگران. یعنی که نیست. ای لا یبسط الرزق علی من یبسط لکرامته عنده و لا یقدر علی من یقدر لهوانه علیه. لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا فلم یعطنا ما تمنّیناه لَخَسَفَ بِنا کما خسف بقارون. قرأ حفص بفتح الخاء و السین و قرأ العامة بضم الخاء و کسر السین. وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ لا ینجون من عذابه فی الآخرة.
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً ای نجعل الدار الآخرة، لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ تجبّرا و استطالة علی الناس و تهاونا بهم. و قال الحسن معناه الذین لم یطلبوا الشرف و العزّ عند ذی سلطانهم. و عن علی (ع) انّها نزلت فی اهل التواضع من الولاة و اهل القدرة وَ لا فَساداً.
قال بعضهم الفساد هاهنا هو الدعاء الی عبادة غیر اللَّه و قیل هو اخذ اموال الناس بغیر حق و قیل هو العمل بالمعاصی.
وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ ای العاقبة المحمودة لمن اتقی عقاب اللَّه بأداء اوامره و اجتناب معاصیه.
گفته‌اند ربّ العالمین در اوّل سورة گفت: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ اضافت علو و برتری جستن بر مردم با فرعون کرد و اضافت فساد با قارون کرد آنجا که گفت: وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ انگه در آخر سورة گفت: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً سرای آخرت و نعیم جنّت ایشان را است که علوّ فرعونی نجویند و نه فساد قارونی مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها یعنی من اتی اللَّه یوم القیامة بالایمان و الاعمال الصالحة فانه یلقی من اللَّه خیرا، ای ثوابا و جزاء علی ذلک و هو خیر کثیر. و المراد بالحسنة: کلمة الاخلاص لا اله الا اللَّه و السّیّئة الشرک و قیل من اتی اللَّه یوم القیامة بالاعمال الصالحة فله خیر من المثوبة التی یستحقها علیها. و ذلک انّه یجازیه بالواحدة عشرا فیکون الواحد ثوابا مستحقا و التسعة تفضلا وجودا، و التسعة خیر من الواحدة من ذلک الجنس و من اتی اللَّه یوم القیامة بالکفر و الشرک فان اللَّه لا یعاقبه علی ذلک الّا بقدر استحقاقه من العقاب، و یرید اللَّه فی ثواب الاحسان و لا یزید فی عقاب الاساة، لانّ الزیادة فی الاحسان و الثواب کرم وجود و الزیادة فی الاساة و العقاب ظلم و جور.
إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ یعنی انزله علیک و اوجب علیک العمل به. و قیل معناه بینه علی لسانک کقوله تعالی: آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی‌ رُسُلِکَ ای علی السنة رسلک. و قیل الفرض التقدیر و معناه نجمه علیک، ای انزله نجما نجما و منه قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها لانّه عزّ و جلّ فرض فیها، ای قدر فیها جلد الزانی و الزانیة مائة و حد القاذف ثمانین و بهذا سمی انصباء الورثة فرائض.
قوله: لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ یعنی الی مکة و هو قول ابن عباس و مجاهد. و معاد الرجل بلده لانّه یتصرف فی البلاد ثم یعود الی بلده.
مقاتل گفت سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا (ص) چون از غار بیرون آمد بقصد هجرت مدینه از بیم دشمن بشاه راه نرفت بلکه از راه برگشت و همی‌رفت تا بجحفه رسید آنجا ایمن گشت و براه باز آمد. و جحفه میان مکه و مدینه است، رسول خدا (ص) چون آنجا رسید و شاه راه دید که سوی مکه می‌شد اشتیاق مکه برو تازه شد، جبرئیل آمد و گفت: یا رسول اللَّه أ تشتاق الی بلدک و مولدک؟ قال نعم، قال فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ. یعنی الی مکة، رسول دانست که وعده فتح مکه است که میدهد و این آیه بجحفه فرو آمد. نه مکی است نه مدنی. فانجز اللَّه وعده و فتح له مکة و صار احدی معجزاته حیث خرج مخبره علی وفق خبره، و قیل المعاد من العادة ای الی حیث اعتدته و لیس من العود. و قیل معاد اسم مکة، و قیل المعاد الجنّة و کان فیها لیلة المعراج، و قیل کان فیها مع آدم فی صلبه، و قیل الی معاد یعنی الی القیامة و هی معاد کل خلق، و قیل الی الموت و هو ایضا معاد الخلق.
... قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ هذا جواب لکفار مکة لما قالوا للنبی (ص) انّک فی ضلال فقال اللَّه عزّ و جلّ: قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی‌ یعنی نفسه. و من هو فی ضلال مبین یعنی المشرکین ای هو اعلم بالفریقین. وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی‌ إِلَیْکَ الْکِتابُ القا اینجا ارسال است چنان که بلقیس گفت: إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ و عجم گویند خبر بمن افکن، و معنی الایة: ما کان القاؤنا ایاه الیک، إِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ. قال الفرّاء: هذا من الاستثناء المنقطع، معناه: لکن ربک رحمک فاعطاک القرآن، فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ. قیل هذا امر بالهجرة و المعنی لا تکن بین ظهرانیهم. قال مقاتل. نزلت هذه الایة حین دعی الی دین آبائه فذکره اللَّه نعمه و نهاه عن مظاهرتهم علی ما هم علیه. فقال فَلا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ ای معینا لهم علی دینهم.
گفته‌اند این آیت بآیت پیش متصل است یعنی إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ فانزله علیک و لم تکن ترجو نزوله، لَرادُّکَ إِلی‌ مَعادٍ ظاهرا قاهرا فلا تکن للکفار لما تری من تغلّبهم و ضعفک عنهم. وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ ای لا یحملنک قولهم لو لا اوتی مثل ما اوتی موسی علی ان تترک تبلیغ الرسالة و آیات اللَّه الیهم. و قیل وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ یعنی عن العمل بآیات اللَّه بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی‌ رَبِّکَ الی معرفته و توحیده وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قال ابن عباس هذا الخطاب فی الظاهر للنبی (ص) و المراد به اهل دینه. ای لا تظاهروا الکفار و لا توافقوهم. و کذلک قوله: وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الخطاب للنبی و المراد به غیره لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لا یستحق الالهیة احد سواه، کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ یعنی کل شی‌ء فان الّا ربّک بوجهه. و العرب تقیم الصفة مقام الذّات کثیرا یریدون بقولهم فی القسم بوجه اللَّه ای باللّه. و قال امیّة: تبارک سمع ربکم فصلوا، ای تبارک ربّکم، و فی بعض الاشعار: و بارکت ید اللَّه فی ذلک الادیم الممزّق. ای بارک اللَّه. و قال ابو العالیة: کل شی‌ء فان الّا ما ارید به وجهه من الاعمال. و فی الاثر: یجاء بالدنیا یوم القیامة فیقال میزوا ما کان للَّه منها قال فیماز ما کان للَّه منها ثم یؤمر بسائرها، فیلقی فی النار. و قال الضحاک: کُلُّ شَیْ‌ءٍ هالِکٌ إِلَّا اللَّه و العرش و الجنّة و النار، لَهُ الْحُکْمُ ای القضاء النافذ و التدبیر الماضی فی خلقه فی الدنیا و الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردّون فی الآخرة. و قیل له الحکم یوم القیامة لا یحکم غیره فیه. وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ تردون فی الآخرة فیجزیکم باعمالکم. و قیل الیه مصیر الخلق فی عواقب امورهم.

دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند
جان گرامی به جانش اندر پیوند
دایم بر جان او بلرزم، زیراک
مادر آزادگان کم آرد فرزند
از ملکان کس چنو نبود جوانی
راد و سخندان و شیرمرد و خردمند
کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟
خلق نداند همی که بخشش او چند
دست و زبان زر و در پراگند او را
نام به گیتی نه از گزاف پراگند
در دل ما شاخ مهربانی بنشاست
دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند
همچو معماست فخر و همت او شرح
همچو ابستاست فضل و سیرت او زند
گرچه بکوشند شاعران زمانه
مدح کسی را، کسی نگوید مانند
سیرت او تخم کشت و نعمت او آب
خاطر مداح او زمین برومند
سیرت او بود وحی نامه به کسری
چون که به آیینش پندنامه بیاگند
سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست
ز آن که همی روزگار گیرد از او پند
هر که سر از پند شهریار بپیچید
پای طرب را به دام گُرم درافکند
کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟
آن که به اقبال او نباشد خرسند
هر که نخواهد همی گشایش کارش
گو: بشو و دست روزگار فروبند
ای ملک، از حال دوستانش همی ناز
ای فلک، از حال دشمنانش همی خند
آخر شعر آن کنم که اول گفتم:
دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند

مهدیس توکلی

کودکی مهدیس توکلی کودکی مهدیس توکلی

 

 

 

 

نقش مینو در سریال از سرنوشت نقش مینو در سریال از سرنوشت

مهدیس توکلی سال 1400 در سریال خسوف به کارگردانی مازیار میری بازی کرد. این سریال از محصولات سایت نماوا می‌باشد. همایون اسعدیان تهیه کننده این سریال بود و بازیگران اصلی آن عبارت اند از:

 

 

سرپرست هیئت کاوش باستان‌شناسی تپه حیدران از گمانه‌زنی به‌منظور ساماندهی تعیین عرصه و پیشنهاد حریم در این تپه باستانی واقع در شهرستان جاجرم خبر داد.

به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، عصر امروز علی‌اکبر وحدتی، سرپرست هیئت کاوش باستان‌شناسی تپه حیدران با اشاره به اینکه تپه حیدران یکی از محوطه‌های پیش‌ازتاریخ خراسان شمالی است که در آن می‌توان آثار دوره‌های کلکولیتیک و عصر آهن منطقه را موردمطالعه قرار داد، اظهارکرد: در سال‌های گذشته با توجه به موقعیت تپه حیدران در حاشیه شهر جاجرم، تخلیه گسترده نخاله‌های ساختمانی و گسترش بافت شهری بخش‌های از اثر را دستخوش آسیب‌های جدی کرده است.

وی گفت: در این راستا با همکاری شهرداری شهر جاجرم به‌منظور سامان‌دهی سطح اثر باستانی، مناسب‌سازی چهره عمومی آن در ورودی شهر و نیز مطالعات گسترده باستان‌شناسی برای جلوگیری از آسیب‌های بیشتر، مرحله دوم گمانه‌زنی تعیین عرصه، پیشنهاد حریم و ساماندهی تپه حیدران آغاز شده است.

سرپرست هیئت کاوش باستان‌شناسی تپه حیدران افزود: تپه حیدران در دشت میانکوهی جاجرم و در فاصله حدود ۵۰۰ متری جنوب شهر جاجرم واقع شده است که در ۲۷ آبان ۱۳۸۵ به شماره ۱۶۵۸۹ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

 

https://is.gd/x5CGM6

بود به لفظ فرانسی ایا نگار جمیل
خدا دیو پرفت انبیا و گید دلیل
امی، صحابه سیل آسمان، و غبرا تر
پلاس جای و پارادی جنان سقز آنفر
آتش است و قیامت شمار «سوپرم ژور»
ویزاژ، چهره پومن، شش ثقیل باشد لور
گوئیس ران و تالن پاشنه است و لانگ زبان
چنانکه لور لب است و نه انف و بوش دهان
لارنکس حلق و ژنو، زانو است و کو، گردن
چو ایل چشم و بی پا و دست باشد من
دوو، پر است و مثل مغز و سورسیل ابرو
آواز، مرغ و اوا، بط پوال باشد مو
پواترین بودت سینه واریه گوش
چنانکه گله، تت و گربه شاو سوری موش
شوال اسب بود موله بغل و شامه شتر
جرس گرله و سل زین و مرگ باشد مر
ام است مردوفم آمد زن و ابوزوج است
چنانکه بکنابیز است و واک خود موج است
قنات آکدک و سورس چشمه لای چوفانژ
وریته صدق و پیوپارسا فریشته آنژ
پرنس زاده شاه است و پادشاه روا
چو لیر بربط و ویل است شهر و شهرموا
دروغ باشد مانسنژووتر دان امپر
دینی حقیق و پرنه بکیر و آهن فر
درآی انتره سوفرانس رنج و دولر درد
سیه نوار بود روژ سرخ و ژن شد زرد
فیور تب بود و زیر سو و بالا سور
اس استخوان و نقاهت مل و زکی دان پور
ولیک پیر، ویو باشد و جوان ژن شد
ضیاء لومیر است و افق هریزن شد
لژه سبک بود ارژان لجین اتن ارزیز
پلمب سرب و ذهب ار، رزن سگ، است مویز
کوثیور، مس شمرو ویتر، شیشه شد بی قین
چنانکه روی بودزنک و هست معدن مین
متاع ارزان بنمارشه و گران شردان
برادر است فرر، مام مر، پدر پر، دان
چو ارک قوس و فلش تیر و دام میدان پژ
مط پلوئی، نواژ، ابر و برف باشد نژ
کت دمای، زره باشد ارنمان زیور
حسام قاطع سبر است و بوکلیه اسپر
غبار پوسیرونرف پی تره پیکان
حزام سانگل بود دهنه زن، برید عنان
بت ایدل است و شمن ایدلاتر، و خانه مزن
در سرای بود پرت و هست پنبه کتن
کراست سورد، توان فرس و خستگی مالز
ترانش پاره نان پاره آتش است برز
بته جمال و لذدر قبح و سرمه کالامین
چنانکه جامه ابی، مبل، اثاث و پات عجین
چو سقف و عرش پلافن، همید، ترسک، خشک
قلم پلوم و مداد آنکر موسک باشد مشک
چو رزق پرسین و توشه هست «مونی سین »
گران بزرگ و پتی خرد و خوب باشد بن
خر، آن و فیل، الفان و سمک پواسن دان
پوازن است همان زهرومی بواسن دان
بف است گاو نر و واش ماده سرپان مار
و، عجل و گرگ لو، و آنن است کره حمار
پن است نان و ویاند است لحم و عاقل ساژ
پتی له دوغ، و له شیر و پنیر دان فرماژ
با تایه جنگ و پ صلح است و پشه شد کوسن
پروری حکه سوری خنده ابن عم کوزن
شکار شاش بود ژور روز نوئی شب
سلیل، نیراعظم برویری است غضب
اپوز زوجه ماری شوهر و دوثرکابین
سمانس تخم ورامه شاخه بیخ اوراسین
نر است مال و بله گندم است و میل ارزن
گشاده آب دوی دان شراب باشد ون
برانش، شاخه با برگ و میوه دان فروئی
نو، ما، ژمن، تو، تواوو، شما و این سلوئی
مراست بحر و کنارش براست و قعرش فن
و سه سفینه اشل نردبان و قنطره پن
غزال شوری مرس است خوی وتر، مویور
چو شان مزرعه و برزگر مواستر
تروئه روزنه سوزن اگی ورشته سوا
بطانه، دوبلر وروت است کو چه چوب بو
وپو، است کهنه و هاین، دریده و تمان رخت
چو عرقه بار پروریده پرده باربر، درخت
پلر سرشک بصردان و مرو، آب دماغ
پاساز معبر ورا مپار برج وژاردن باغ
فوا، جگر بود انفینی، بیش و پ، اندک
کثیر انفینمان، فیرمامان شمار فلک
پلاس درم، صف رزم و نامه باشد لتر
س، مرد ابله و بت چکمه است و هستی اثر
دوات انکریه کالکول شمار و حساب
بکو تمام و لوان دو رو لیور هست کتاب
رزن عنب شد و وینی بود درخت رزان
بهار هست پرنتان اتن شمار خزان
هیور زمان زمستان و فصل صیف اته
چو جیب کالسن و گنگ موئه جنب کته
قلمتراش کنیف است و گوته باشد کارد
مه نانخورش بود و ساله شور و فارین آرد
پم است سیب و گلابی پوار و فیک انجیر
اناردان گرناد و براوه مرد دلیر
تبوید، دان سل، پیلی بلان شد اسفیدار
چنانکه موریه توت و پلاتان است چنار
چو نخل پالمبه و برگ فوی و ارژشعیر
چو ساشه توبره و مانژوار آخورگیر
شد آکلاد تعاتق مصافحت بن ژور
چو منتر ساعت و آمپش ز خویش کردن دور

تبریک عید فطر لاکچری
تبریک عید فطر لاکچری

عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست…

عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است…

چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود…

رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نو با جانی تازه از آن سر بر می آورد…

فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است…

بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش…

با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد…

اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم…

اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم..

عید فطر عید ما

ای ثابتی از من خبر نداری
ای جان دل از تن خبر نداری
ای دوست ازین بستهٔ گرفتار
در پنجهٔ دشمن خبر نداری
ای گل‌، ز بهار تو کش خزان کرد
جور دی و بهمن‌، خبر نداری
بودی تو بت و منت چو برهمن
ای بت ز برهمن خبر نداری
زین خاطر ز اندوه گشته تاریک
ای اختر روشن خبر نداری
زین اشگ روان کز فراق رویت
بگذشته ز دامن خبر نداری
زین جسم که شد با هزار محنت
کوبیده به هاون خبر نداری
زین شخص که با صدهزار کربت
شد دست به گردن خبر نداری
زین دل که برو از غمان نهاده
سیصد که قارن خبر نداری
زین مایه که از گلشن تنعم
افتاده به گلخن خبر نداری
زین مرغ جدا مانده و رمیده
از ساحت گلشن خبر نداری
زین بی‌گنه برده از حوادث
صدکین و زلیفن خبر نداری
زین پیکر چون رشته وین دل تنگ
چون چشمه سوزن خبر نداری
زین‌ شاعر مسکین که کرده شاهش
آواره ز مسکن خبر نداری
زبن دل‌شده کش گوشهٔ صفاهان
گردیده نشیمن خبر نداری
زبن دانه که در آسیای دوران
شد خرد، یک ارزن خبر نداری
در چاه بلا مانده‌ام چو بیژن
ای میر تهمتن خبر نداری
پیکی نه که گوید به خسرو عهد
کز حالت بیژن خبر نداری
اکنون به صفاهانم و به همره
مشتی بچه و زن‌، خبر نداری
آزادم و در قید زندگانی
زین روز شمردن خبر نداری
من از قبل تو خبر ندارم
تو از قبل من خبر نداری
شادم که ز ناشادی زمانه
ای میر مهیمن خبر نداری
فرزانه گدازیست دهر ریمن
زین جادوی ریمن خبر نداری
دیوانه‌ نوازیست چرخ جوزن
زین سفلهٔ جوزن خبر نداری
باری ز دل خون آنکه گفته است
این چامهٔ متقن‌، خبر نداری

  • تریبلکس👌
    🏊‍♂️- استخر۳/۲×۷/۲🏊‍♀️
    -سونا خشک
    -درب حیاط جک الکتریکی کنترولی
  • ۳خواب هر۳تا مستر🚿🚿
    -گرمایش از کف
    -یک خواب پایین،۲تا بالا،هر ۳تا دلباز و کمد دیواری
  • 💥درب ۲سرویس شیشه سکوریت شفاف با یراق طلایی ترک 💥
  • شیرآلات طلایی💥
  • کابینت فول
  • سردروازه زیبا کلاسیک و ابزارخورده
  • ۳تا تراس،۲تا سمت کوه،یک تراس سمت دریا
  • آلاچیق با آتشکده گازی💣💥
  • ۲تا باربیکیو ذغالی👌
  • ۳تا کولر نصب
  • تی‌وی‌وال با شومینه برقی ۷رنگ و تلویزیون ۴۳ اینچ
  • بیلیارد اِیت بال ۷فوت🎱

کاهلی در گوشه‌ای افتاد سست
خسته و رنجور، اما تندرست
عنکبوتی دید بر در، گرم کار
گوشه گیر از سرد و گرم روزگار
دوک همت را به کار انداخته
جز ره سعی و عمل نشناخته
پشت در افتاده، اما پیش بین
از برای صید، دائم در کمین
رشته‌ها رشتی ز مو باریکتر
زیر و بالا، دورتر، نزدیکتر
پرده می ویخت پیدا و نهان
ریسمان می تافت از آب دهان
درس ها می داد بی نطق و کلام
فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانان، کار زین سان می کنند
تا که گویی هست، چوگان می زنند
گه تبه کردی، گهی آراستی
گه درافتادی، گهی برخاستی
کار آماده ولی افزار نه
دایره صد جا ولی پرگار نه
زاویه بی حد، مثلث بی شمار
این مهندس را که بود آموزگار؟!
کار کرده، صاحب کاری شده
اندر آن معموره معماری شده
این چنین سوداگری را سودهاست
وندرین یک تار، تار و پودهاست
پای کوبان در نشیب و در فراز
ساعتی جولا، زمانی بندباز
پست و بی مقدار، اما سربلند
ساده و یک دل، ولی مشکل پسند
اوستاد اندر حساب رسم و خط
طرح و نقشی خالی از سهو و غلط
گفت کاهل کاین چه کار سرسری ست؟
آسمان، زین کار کردنها بری ست
کوها کارست در این کارگاه
کس نمی‌بیند ترا، ای پر کاه
می تنی تاری که جاروبش کنند؟
می کشی طرحی که معیوبش کنند؟
هیچ گه عاقل نسازد خانه‌ای
که شود از عطسه‌ای ویرانه‌ای
پایه می سازی ولی سست و خراب
نقش نیکو می زنی، اما بر آب
رونقی می جوی گر ارزنده‌ای
دیبه‌ای می باف گر بافنده‌ای
کس ز خلقان تو پیراهن نکرد
وین نخ پوسیده در سوزن نکرد
کس نخواهد دیدنت در پشت در
کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر
بی سر و سامانی از دود و دمی
غرق در طوفانی از آه و نمی
کس نخواهد دادنت پشم و کلاف
کس نخواهد گفت کشمیری بباف
بس زبر دست ست چرخ کینه‌توز
پنبه ی خود را در این آتش مسوز
چون تو نساجی، نخواهد داشت مزد
دزد شد گیتی، تو نیز از وی بدزد
خسته کردی زین تنیدن پا و دست
رو بخواب امروز، فردا نیز هست
تا نخوردی پشت پایی از جهان
خویش را زین گوشه گیری وارهان
گفت آگه نیستی ز اسرار من
چند خندی بر در و دیوار من؟!
علم ره بنمودن از حق، پا ز ما
قدرت و یاری از او، یارا ز ما
تو به فکر خفتنی در این رباط
فارغی زین کارگاه و زین بساط
در تکاپوییم ما در راه دوست
کارفرما او و کارآگاه اوست
گر چه اندر کنج عزلت ساکنم
شور و غوغایی ست اندر باطنم
دست من بر دستگاه محکمی ست
هر نخ اندر چشم من ابریشمی است
کار ما گر سهل و گر دشوار بود
کارگر می خواست، زیرا کار بود
صنعت ما پرده‌های ما بس است
تار ما هم دیبه و هم اطلس است
ما نمی‌بافیم از بهر فروش
ما نمی گوییم کاین دیبا بپوش
عیب ما زین پرده‌ها پوشیده شد
پرده ی پندار تو پوسیده شد
گر، درد این پرده، چرخ پرده در
رخت بر بندم، روم جای دگر
گر سحر ویران کنند این سقف و بام
خانه ی دیگر بسازم وقت شام
گر ز یک کنجم براند روزگار
گوشه ی دیگر نمایم اختیار
ما که عمری پرده‌داری کرده‌ایم
در حوادث، بردباری کرده‌ایم
گاه جاروبست و گه گرد و نسیم
کهنه نتوان کرد این عهد قدیم
ما نمی‌ترسیم از تقدیر و بخت
آگهیم از عمق این گرداب سخت
آنکه داد این دوک، ما را رایگان
پنبه خواهد داد بهر ریسمان
هست بازاری دگر، ای خواجه تاش
کاندر آنجا می‌شناسند این قماش
صد خریدار و هزاران گنج زر
نیست چون یک دیده ی صاحب نظر
تو ندیدی پرده ی دیوار را
چون ببینی پرده ی اسرار را
خرده می‌گیری همی بر عنکبوت
خود نداری هیچ جز باد بروت
ما تمام از ابتدا بافنده‌ایم
حرفت ما این بود تا زنده‌ایم
سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم
بافتیم و بافتیم و بافتیم
پیشه‌ام این ست، گر کم یا زیاد
من شدم شاگرد و ایام اوستاد
کار ما اینگونه شد، کار تو چیست؟
بار ما خالی است، دربار تو چیست؟
می نهم دامی، شکاری می زنم
جوله‌ام، هر لحظه تاری می‌تنم
خانه ی من از غباری چون هباست
آن سرایی که تو می سازی کجاست؟
خانه ی من ریخت از باد هوا
خرمن تو سوخت از برق هوی
من بری گشتم ز آرام و فراغ
تو فکندی باد نخوت در دماغ
ما زدیم این خیمه ی سعی و عمل
تا بدانی قدر وقت بی بدل
گر که محکم بود و گر سست این بنا
از برای ماست، نز بهر شما
گر به کار خویش می‌پرداختی
خانه‌ای زین آب و گل می‌ساختی
می گرفتی گر به همت رشته‌ای
داشتی در دست خود سر رشته‌ای
عارفان، از جهل رخ برتافتند
تار و پودی چند در هم بافتند
دوختند این ریسمان ها را به هم
از دراز و کوته و بسیار و کم
رنگرز شو، تا که در خم هست رنگ
برق شد فرصت، نمی داند درنگ
گر بنایی هست باید برفراشت
ای بسا امروز کان فردا نداشت
نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم
گر که فردایی نباشد، چون کنیم؟
عنکبوت، ای دوست، جولای خداست
چرخه‌اش می گردد، اما بی صداست