لحظه
چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ۰۲:۲۶ ب.ظ
معنی لحظه
مترادف و معادل واژه لحظه:
- آن
- وهله
- ثانیه
- حین
- دقیقه
- دم
- لمحه
- نفس
- وقت
- یک نگاه
- یکدم
آوا: | /lahze/ |
اشتباه تایپی: | gpzi |
نقش: | اسم |
لحظه در حل جدول: | آن |
لحظه به عربی: | ثانیة دقیقة لحظة هالة |
لحظه به انگلیسی: | instant jiffy minute moment point second split second trice twinkle twinkling wink side-glance |
معنی لحظه در لغتنامه دهخدا
لحظه [ ل َ ظَ ] ( ع اِ ) لحظه، یکبار نگاه کردن به گوشه چشم || یک چشم بهم زدن، چشم زد، طرفه، دَم، آن :
– لحظةً یا در لحظه: فوراً، فی الفور، علی الفور.
– امثال :
سلطنت گر همه یک لحظه بود مغتنم است
یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد ( ملک قمی ).
|| اشارت چشم، غمزه.
|| چشم زخم.
- ۰۱/۰۹/۳۰